رمانتیسم ادبی

در تاریخ غرب مدرن، مقطع زمانی را که از دهه های پایانی قرن هیجدهم رفته رفته آغازشد و تا سال های دهه ی 1850 م ادامه یافت دوران رمانتیسم می نامند. رمانتیسم یک رویکرد فراگیری اجتماعی -سیاسی و مهم تر از آن فرهنگی بود که در ادبیات نیز جلوه گر کرد.جنبش رمانتیک، گر چه ذیل جهان بینی عصر روشنگری و به منزله ی صورتی از صور تحقق تفکر اومانیستی و عقلانیت مدرن ظهور نموده، با توجه افراطی و صرف به عقل و رویکرد مکانیکی، خشک و منضبط نئوکلاسیک ها به بشر مخالف بود.

رمانتیک ها، در ساحت تفسیر اومانیستی از بشر، توجه خود را بیشتر بر بُعد احساسی و عاطفی آن متمرکز کردند و با رویکرد صرفاً عقل گرای دکارتی - ولتری میانه ی چندانی نداشتند. البته رمانتیک ها هم مثل نئوکلاسیک ها از بشر نفسانیت مدار و خود بنیاد مدرن سخن می گفتند و اساس رویکرد آنها ذیل فلسفه ی اومانیستی و عقل گرایی عمر روشنگری قرار می گرفت، اما آنها خواهان توجه بیشتر به بعد حسی و عا طفی همین بشر اومانیست بودند. رمانتیک ها در تفسیر احساس و عاطفه و تخیل بشری، رویکردی نفسانیت مدار داشتند و چنان که خواهیم دید مفهوم ناخودآگاه، الهام و شهود حسی- خیالی را به گونه ای سوبژکتیویستی تعریف می کردند.

رمانتیسم، به منزله ی یک رویکرد (اعم از ادبی - هنری یا سیاسی -اجتماعی)، در دیدگاه های ژان ژاک روسو ریشه دارد.

ژان ژاک روسو (متوفی 1778 ‏م) از فیلسو فان عصر روشنکری بود که در دل جهان نگری این دوره، رویکردی مخالف با فیلسوفانی چون ولتر، دیدرو و هولباخ را هدایت می کرد. در واقع روسو از راه مخالفت با عقل گرایی یک طرفه و قاعده گرای نئوکلاسیک و تکیه کردن براصالت احساسات، خیالات و عواطف نفسانی، به مدرنتیه اصالت می داد.

مکتب ادبی آغازگر و طلیعه دار رمانتیسم در واپسین سیطره ی نئوکلاسیک ها را نهضت ادبی پیش رمانتیسم می نامند. به عبارت دیگر، پیش رمانتیسم همانا طلیعه ی ظهور جریان ادبی رمانتیک است که از حدود سال1740 ‏م آغاز گردید. در نگاهی کلّی، تمامیت مکتب ادبی رمانتیک در غرب را از نظر سیر ظهور و گسترش تاریخی می توان این گونه دسته بندی کرد:

ا.دوران پیش رمانتیسم یا طلیعه ی ظهور رمانتیسم ادبی (1740-1800‏م)؛ 2.دوران شکوفایی و اوج گیری رمانتیسم ( 1800 ‏- 1830 ‏م)؛ 3 ‏. واپسین دوران رمانتیسم که مصادف است با ظهور گرایش های اجتماعی و رویکردهای انقلابی در رمانتیسم ادبی (1830-1860م).

 

بعضی از ویژگی های کلی ادبیات پیش رمانتیک را می توان این گونه فهرست کرد:

 

1. یکی از ویژگی های پیش رمانتیسم، تأکید براصالت حس و دریافت های حسی و عاطفی در حکم منبع معرفت است.این ویژگی در کلیت نهضت رمانتیسم و مبانی نظری آن دیده می شود؛ 2‏. در آثارادبی پیش رمانتیک حوادث و رخدادهای عشقی زمینی محوریت دارد 3‏. در ادبیات پیش رمانتیک به بعضی از ظواهر اخلاقی توجه شده است.البته اخلاقیات ادبیات پیش رمانتیک با اخلاقیات دینی تفاوت ماهیتی دارد. در واقع ادبیات پیش رمانتیک به بعضی ازظواهر اخلاقیات اومانیستی قرون هفدهم و هیجدهم پایبند است؛ 4. در رویکرد ادبی پیش رمانتیک، ساختارآثارداستانی اغلب ضعیف، ابتدایی و ناپخته بودند.این آثارها دارای طرح و پیرنگ منسجمی نبودند و ازنظر ویژگی هایی ادبی در سطح نازلی قرار داشتند.

ادوارد یانگ، نویسنده انگلیسی قرن هیجدهم، را می توان نظریه پرداز ادبی پیش رمانتیسم نامید. کتاب معروف او « یادداشت هایی درباره ی نویسندگی خلاق»، که در سال1759‏م منتشر گردید، نخستین جلوه های تعریف رمانتیک از ادبیات را‏ مطرح ساخت. آنچه نزدیک به نیم قرن بعد با عنوان مبانی نظری رمانتیسم ادبی در آثار فردریش شلگل و کالریج مطرح شد صورت تفصیلی و بسط یافته ی دیدگاه های یانگ است. یانگ، با تأکید بر فردیت خلّاق شاعر و نویسنده،رویکرد قانون مدار و قاعده مند نئوکلاسیک و تعریف آن از هنر و ادبیات را نقد کرده است.

در نگاهی کلی ویژگی های رمانتیسم را می توان این گونه فهرست کرد:1‏. تأکید براصالت احساسات و عواطف و دریافت های الهامی -شهودی و کم توجهی به عقل و دریافت های عقلانی؛ 2.تأکید بر توصیف تجربه های عاطفی و رویکردهای لطیف و بی توجهی به رویکردهای منطقی و قاعده مند؛3.بهره گیری از تخیل پرشور و سودازده و حسی -عاطفی که در بطن آن گونه ای نوستالوژی و حسرت زدگی نسبت به گذشته ها نهفته است؛ 4. محور و درون مایه ی اصلی و مهم آثار داستانی رمانیتک، مسئله ی عشق های زمینی و گاه مبتذل است. در واقع در ادبیات رمانتیک،عشق به صورتی رویایی و آمیخته با تخیلات افراطی و احساسات گرایی شدید مطرح می گردد5. رمانتیسم به نوعی طبیعت ناسوتی برای بشرمعتقد است.این مفهوم طبیعت بشری با آنچه دراندیشه ی دینی با عنوان فطرت انسانی مطرح می شود تفاوت دارد. در اندیشه اسلامی، فطرت، شأن قدسی دارد و فراتر از استعدادها و کشش های غریزی و بیولوژیکی صرف است.حال آنکه اندیشه ی رمانتیسم به تأثیراز اومانیسم مدرن، آدمی را چونان سوبژه ای نفسانیت مدار و خودبنیاد تعریف می کند که در افق حیوانی صرف سیر می نماید. رومانتیک ها به دلیل خصیصه ی اومانیستی تفکر خود، جوهرآسمانی و دینی احکام اخلاقی را نادیده می گیرند و ریشه ی احکام اخلاقی را در طبع ناسوتی بشرخودبنیاد می جویند. رمانتیک ها این طبیعت ناسوتی نفسانیت مدار را پاک و اخلاقی تعریف می کنند، در حالی که این پاک و اخلاقی دانستن طبیعت بشر با ویژگی اومانیستی و سوبژکتیویستی طبع بشر دراندیشه ی مدرن و به دنبال آن رمانتیسم، به هیچ روی سازگاری ندارد.

‏در کل رمانتیسم پیش ازآنکه مکتبی ادبی باشد، رویکردی فلسفی است که جلوه ها و مظاهر آن در حوزه مناسبات اجتماعی و اندیشه ی سیاسی نیز ظاهرگردیده است. در واقع فلسفه ی رمانتیک، مرحله ا ی از بسط متافیزیک اومانیستی غربی است که در امتداد جهان بینی عصر روشنگری و درتعامل با آن ظاهرگردیده است. اگر آرمان ها و دیدگاه های عصر روشنگری در قرون هفدهم و هیجدهم ودر زمان شکل گیری تحت سیطره ی روح نئوکلاسیسم قرار داشت، هنگام ظهور تفصیلی اجتماعی -سیاسی خود در هیئت ایدئولوژی ها و گرایش هایی چون «ناسیونالیسم»، «ژاکوبنیسم»،«بلشویسم»، و درقالب انقلابها و نهضت های اجتماعی –سیاسی رادیکال ذیل روح رمانتیسم بود که تداوم یافت ودرقالب شخصیت هایی چون ربسپیر، روسو و لنین تجسم یافت. جنگ های ناپلئونی که عامل گسترش ایده های بورژوایی انقلاب فرانسه به سراسر اروپا بودند نیز تبلور بُعدی از رمانتیسم سیاسی بودند که با روسو پدید آمده و در جان و جوهرانقلاب فرانسه خانه کرده بود.

رمانتیسم سیاسی در واقعیت خود، تجسم رادیکالیسم جناح سرمایه داری کوچک و خرده بورژوازی اواخر قرن هیجدهم اروپا علیه بازمانده های نظام فئودالی و اشرافیت سیاسی بود. انقلاب فرانسه نیز با بهره گیری از انرژی رمانتیسم بود که مرحله ی نهایی گسترش خود را کامل کرد. در تداوم این رویکرد رمانتیک - سیاسی می توان از ایده مارکسیتی «پرولتاریا» (آن گونه که مارکس درکتاب «خانواده ی مقدس» و آثارپس ازآن مطرح کرد) نام برد که در ذات خود مفهومی رمانتیک، و تداوم بخشی جوهر رویکرد سیاسی روسو به فرودستان شهری و مفهوم «اراده ی اجتماعی» است.

واپسین دوران رمانتیسم ادبی

 از سال های دهه ی 1930م، رمانتیسم ادبی در ادامه ی گسترش خود وارد دوران جدیدی گرد ید که آن رامی توان دوره تمایل رمانتیسم ادبی به مسائل اجتماعی و واپسین دوران حیات این مکتب دانست. در واقع ظهوررمانتیسم ادبی اجتماعی گرا به اعتباری مقدمه ی ظهور ادبیات رئالیستی بود. از نویسندگان معروف این دوره می توان ازاوژن سو، ژرژ ساند، دردوره ی دوم حیات ادبی اش، و ویکتور هوگو نام برد. رمانتیسم اجتماعی، که در واقع ذیل مکتب ادبی رمانتیسم ظاهر گردید و شکل گسترش یافته ی واپسین دوران آن است،از سال های 1830 ‏تا 1860 ‏م وجه غالب درادبیات رمانتیک شد.

رمانتیسم اجتماعی در عین حفظ اصول مبنایی مکتب رمانتیسم،به دلیل توجهی که به معضلات و مسائل اجتماعی مانند فقروفحشاوبی عدالتی ها و مظالم اجتما عی نشان می داد، از رمانتیسم ادبی امثال شاتوبریان و لاما ‏تین ‏تا حدودی متمایز نگرد ید.

‏اگر چه در رمانتیسم اجتماعی ساختار اصلی شخصیت ها و حتی ‏تا حدودی چگونگی شرح مسائل اجتماعی در داستان ها صبغه ی رمانتیک است و از پرداخت های رئالیستی دور بود ، همین که نویسندگان رمانتیک اجتماعی به مسائلی چون فقر و فساد و بی عدالتی طبقاتی و مبارزات فرودستان جامعه توجه می کردند و شخصیت های اصلی آثار خود را به جای اشراف دل شکسته و عاشق پیشه، محرومان، فقرا و قربانیان مفاسد و بی عدالتی های اجتماعی قرارمی دادند از تحول و آغاز مقطع تازه ای در حیات رمانتیسم ادبی حکایت می کردند که آن را رمانتیسم ادبی ، اجتماعی نامیده ایم.

ویکتورهوگو(متوفی درسال 1882 ‏م) را می توان مشهورترین نماینده رمانتیسم ادبی، اجتماعی نامید. او در آثاری چون «آخرین روز یک محکوم به اعدام » (سال 1829 ‏)، (کلود وولگرد»، ( 1843 ‏م) و نیز در شاهکار پر آوازه اش «بینوایان»، (سال1862 م) به درون مایه هایی چون بی عدالتی و حق کشی قضایی ، فقر، عامل مهمی در فساد زنان، رفتارهای نادرست اجتماعی و زندگی بینوایان و محرومان و سختی و مصیبت های آنها توجه کرد، در حالی که اصول کلی شخصیت پردازی های او همچنان رومانتیک باقی ماند.

ویکتور هوگو و «بینوایان»

در بینوایان،«ژان والژان » مجرم مفلوکی است که رفته رفته رشد و علو شخصیتی می یابد و در حد فردی قهرمان ظاهر می گردد«فانتین» زن بینوا و درهم شکسته ای است که قربانی وضع نابسامان و ناعادلانه ی اجتماعی است و ازشدت بینوایی، دخترش کوزت را به خانواده ی تناردیه می سپارد. اعضای خانواده ی «تناردیه» را در نسبت های گوناگون می توان نمادهای شرارت و حقارت، که بشر ممکن است بدان مبتلا شود، به شمارآورد.شخصت «ژاور»، بازرس پلیس، نماد قانون گرایی خشکی است که به دلیل انعطاف ناپذیری، صورتی انتقام جویانه و ضدعادلانه می یابد. رمان بینوایان ازجهاتی اعتراضی است علیه وضع نابسامان فرانسه در دهه های سلطنت «بوربون»ها و«لوئی فیلیپ»، اما ساخت و بافتی رمانتیک دارد و من فردی قهرمانان اثر«من رمانتیک»است هرچند که ازبعضی نظرها به دلیل توجه به تأثیر محیط اجتماعی تا حدودی به پیشواز «من رئالیستی» نیز رفته است.

رمانتیسم درادبیات اروپا، به ویژه ازسال های دهه ی 1950‏م ، روبه قهقرا گذشت، به گونه ای که می توان بینوایان را آخر ین رمان بزرگ دوره ی رمانتیسم دانست که با خود طلیعه ها وجوانه هایی از رویکرد رئالیستی را نیزداشت.

درواقع طی دهه های 1930 ‏و1940 ‏م، درکنار حضور و فعالیت ادبیات رمانتیک، رویکرد رئالیسم ادبی به ویژه در آثار بالزاک شروع به جلوه گری کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد